Research studies

مدرنیته و خوانش سیاسی عرب

 

Prepared by the researcher 

جواد عفراوى – دكتراى علوم سياسى دانشكاه تهران

Democratic Arabic Center

Journal of Iranian orbits : Twenty-First Issue – September 2023

A Periodical International Journal published by the “Democratic Arab Center” Germany – Berlin

فصلنامه مدارات إيرانية فصلنامه  أي علمي از طرف مركز دمكراسي عربي برلن منتشر مي شود

Nationales ISSN-Zentrum für Deutschland
ISSN  2626-4927
Journal of Iranian orbits

:To download the pdf version of the research papers, please visit the following link

https://democraticac.de/wp-content/uploads/2023/09/%D9%85%D8%AC%D9%84%D8%A9-%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%AA-%D8%A5%D9%8A%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%8A%D8%A9-%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%AF%D8%AF-%D8%A7%D9%84%D8%AD%D8%A7%D8%AF%D9%8A-%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%B4%D8%B1%D9%88%D9%86-%D8%A3%D9%8A%D9%84%D9%88%D9%84-%E2%80%93-%D8%B3%D8%A8%D8%AA%D9%85%D8%A8%D8%B1-2023.pdf

چکیده

مدرنیته مفهومی سهل ممتنع است. از یک طرف عمومیت آن باعث می شود که همه براین باور باشند که آن را می شناسند و از طرف دیگر تعاریف بسیار و تقسیم بندی های مختلفی که متفکران در این خصوص داشته اند موجب می شود که تشریح این مفهوم به سادگی میسر نباشد. کاوش در مدرنیته و روندهای فکری آن در خاورمیانه و خاصه در جوامع عرب، به نظر می رسد که مهم و ضروری است چرا که “خاورمیانه” خود اصطلاحی “مدرن” است که فقط از اوایل قرن بیستم معمول شده است. سقوط امپراتوری عثمانی در سال 1922 و تقسیم آن به ترکیه و کشورهای عربی جدید لحظه ای اساسی در تحول منطقه موسوم به خاورمیانه بود. ظهور دولت های ملی جدید و مواجهه آنها با غرب مدرن منجر به وقایع سیاسی و فرهنگی تأثیرگذار دیگری شد که به نوبه خود به تجربه مدرنیته و مدرنیسم کمک کرد. این تجربیات از کشوری به کشور دیگر متفاوت است و در این مقاله نیز قصد ما این نیست که یک یا چندکشور خاص را در خصوص مواجه شدن آنها با مدرنیته و درک سیاسی این کشورها را ارزیابی کنیم بلکه از آنجایی که فرهنگ سیاسی عرب، در بین جوامع و کشورهای مختلف عربی تقریبا یکسان بوده است سعی می شود براساس همین عمومیت، خوانش سیاسی عرب در مواجهه ی با  مدرنیته مورد تحلیل قرار گیرد. لذا در این تحقیق سوال ما این است که خوانش سیاسی عرب از مدرنیسم و مدرنیته چگونه بوده است؟ روش تحقیق ما توصیفی-تحلیلی است.

مقدمه :

خاورمیانه به عنوان محل زندگی نخستین تمدن های جهان و زادگاه سه دین بزرگ، ملیله ای غنی از زندگی بشر و سنت های کاملاً ریشه دار را ارائه می دهد. در عین حال، تاریخ سیاسی منطقه، چه کلاسیک و چه مدرن ، با ظهور و سقوط قدرت های بزرگ ، سلطه استعمار ، تولد یا ایجاد کشورهای جدید و چالش های ناهموار به سوی توسعه سیاسی و اقتصادی نقطه گذاری شده است. پیامدهای متعدد این تحولات برای خاورمیانه به ویژه از دهه های اولیه قرن بیستم آشکار شده است. از آنجا که جهان عرب و خاورمیانه محل زندگی برخی از تمدنهای اولیه جهان است ، انتخاب یک نقطه شروع برای بررسی تحلیل سیاسی آن خاصه در گستره ی مدرنیته دشوار است، زیرا هر چقدر محقق تحقیق کند، هنوز لایه های عمیق تری از تحولات تاریخی و سیاسی وجود دارد که بر روند وقایع بعدی تأثیر گذاشته است و بررسی تمام این جوانب امکان پذیر نیست. از طرفی دیگر سنت، در بین اعراب، مفهومی شناخته شده است که در کنار ناسیونالیسم، تعصب و اسلام خود را تعریف کرده است. بنابراین پیداست که ورود مدرنیته به فرهنگ عرب، با چالش هایی جدی روبرو بوده است. اینکه در جوامع عرب خاورمیانه مدرنیته با چه درک سیاسی ای مورد پذیرش قرار گرفته است نیاز به بررسی و نگاهی تحلیلی دارد. شروع دوران مدرنیته را از رنسانس دانسته اند اما ورود این مفهوم تازه در بین اعراب چند سده بعد اتفاق افتاد. اعراب از سده ی نوزدهم به بعد با مفهوم مدرنیته آشنا شدند که مفهومی کاملا غربی بود و البته از همان آغاز، تقابل با این مفهوم تازه معرفی شده، خود را نشان داد که البته برخی از نمودهای آن تا به امروز نیز ادامه پیدا کرده است. در این بین بررسی سیر مدرنیته و خوانش سیاسی اعراب خاصه خاورمیانه از این مفهوم برای آسیب شناسی و روشن تر شدن ماهیت آن ضروری است. در این مقاله سعی می شود تا این دقت در تحلیل بکار گرفته شود.

1-1پیشینه تحقیق

لوآی صفی(1380) در کتاب «چالش مدرنیته: جهان عرب در جستجوی اصالت» براین اعتقاد است که یکی از جالش های خوانش سیای اعراب نسبت به مدرنیته، عدم درک نخبگان از مدرنیته، توسعه و نوسازی است که موجب پیشرفت غرب شده است اما در میان اعراب با دیده ی تردید نگریسته می شود. نویسنده براین باور است که نخبگان باید در خصوص فهم و گسترش مدرنیته در معنای سیاسی و عملکردی در جوامع عرب تلاش کنند و خوانش مجددی را از تقابل سنت-مدرن داشته باشند.  صافی براین اعتقاد است که اعراب بین اصیل بودن و امروزی بودن، اولی را انتخاب کرده اند و همین امر چالشی بزرگ برای حل بحران مدرنیته در جوامع عرب بوده است.  همچنین جیمز کلوین (2004) در مقاله «مدرنیته و نارضایتی های آن: دوام ناسیونالیسم در خاورمیانه عربی[1]» براین اعتقاد است که اعراب در خوانش سیاسی خود از مدرنیته با مشکل بزرگ ناسیونالیسم طرف هستند که کماکان این معضل تداوم دارد. در این مقاله همچنین غیر از ناسیونالیسم، به ابعاد دیگر خوانش ناقص اعراب از مدرنیته نیز پرداخته می شود از جمله به بحث نگرش ایدئلوژیک اعراب در قبال مدرنیته نویسنده گریزی می زند و اینکه از نظر بسیاری از اعراب، بین مدرنیته و اسلام چندان ارتباطی نمی تواند وجود داشته باشد.  همچنین عاطف آلشایر(2016) در کتاب «شعر و سیاست در جهان عرب مدرن»[2]، خوانش سیاسی اعراب از مدرنیته را با ادبیات عرب گره می زند و معتقد است که برای درک سیاسی مدرنیته در جوامع عرب، باید از ادبیات و شعر آن شروع کرد. براین اساس او شاعران پیشگام عرب را مثال می زند که در اشعار خود مفاهیم مدرنی چون آزادی زنان، حقوق برابر و جامعه سیاسی آرمانی را ترسیم می کردند که بعدها در بین طبقه نخبه سیاسی و روشنفکران نیز همین مفاهیم نضج یافت. سپس او مدرنیته ی عربی را از قرن نوزدهم تا کنون مورد تدقیق قرار می دهد.

2-1ماهیت مدرنیته

مدرنیته ، مفهومی در علوم انسانی و اجتماعی است که حیطه ی بحث آن یک دوره تاریخی را دربرمی گیرد که این دوره را دوران مدرن می نامند و البته مجموعه ای از هنجارها، نگرش ها و عملکردهای خاص فرهنگی اجتماعی است که در پی رنسانس جرقه های آن بوجود آمد تا در قرن بیستم شکلی جامع به خود بگیرد. دوران مدرنیته را معمولا بین سده پانزدهم میلادی تا سده بیستم می دانند اگرچه از نظر برخی از متفکران مدرنیته هنوز ادامه دارد و تمام نشده است.

مدرنیته به عنوان یک مفهوم تحلیلی و ایده آل هنجاری ، ارتباط تنگاتنگی با اخلاق مدرنیسم فلسفی و زیبایی شناختی دارد. جریان های سیاسی و فکری که با روشنگری تلاقی می کنند؛ و تحولات بعدی مانند اگزیستانسیالیسم، هنر مدرن، تأسیس رسمی علوم اجتماعی و تحولات ضد متضاد معاصر مانند مارکسیسم. همچنین روابط اجتماعی مرتبط با ظهور سرمایه داری و تغییر نگرش های مرتبط با سکولاریزاسیون ، آزادسازی ، مدرنیزاسیون و زندگی پساصنعتی را در بر می گیرد( Berman, 2010). دوران مدرن با توسعه فردگرایی[3]،  سرمایه داری[4]، شهرنشینی[5] و اعتقاد به امکانات پیشرفت فناوری و سیاسی ارتباط نزدیکی دارد. جنگ ها و سایر مشکلات قابل درک این دوران، که بسیاری از آنها ناشی از تأثیر تغییرات سریع و از دست دادن قدرت هنجارهای سنتی مذهبی و اخلاقی است، واکنش های زیادی را علیه توسعه مدرن به وجود آورده است  که یکی از این چالش ها، تقابل بین سنت و مدرنیته در بین اعراب بوده است. چه اینکه “مدرنیته” به عنوان یک دسته بندی تاریخی با تحولاتی مانند زیر سوال بردن یا رد سنت مشخص می شود؛ اولویت بندی فردگرایی ، آزادی و برابری رسمی ؛ ایمان به پیشرفت اجتماعی ، علمی و فناوری اجتناب ناپذیر ، منطقی سازی و حرفه ای شدن، حرکتی از فئودالیسم (یا استبداد) به سمت سرمایه داری و اقتصاد بازار، صنعتی سازی، شهرنشینی و سکولاریزاسیون، توسعه دولت-ملت، دموکراسی نمایندگی، آموزش عمومی و… از مولفه های مدرنیته هستند.

از نظر سیاسی ، نخستین مرحله مدرنیته با آثار نیکولو ماکیاولی آغاز می شود که سبک تجزیه و تحلیل سیاست قرون وسطایی و ارسطویی را با مقایسه با ایده هایی درباره چگونگی اوضاع ، به نفع تجزیه و تحلیل واقع بینانه از واقعیات ، رد می کرد. وی همچنین اظهار داشت كه هدف سیاست كنترل شانس یا ثروت شخص است و تكیه بر مشیت در حقیقت منجر به شر می شود. به عنوان مثال ماکیاولی استدلال کرد که اختلافات خشونت آمیز در جوامع سیاسی اجتناب ناپذیر است ، اما همچنین می تواند منبعی از قدرت باشد که قانونگذاران و رهبران باید از آن حساب کنند و حتی از برخی جهات تشویق کنند( Giddens, 1998). ماکیاولی به نوبه خود بر فرانسیس بیکن[6]،  ماركامونت نیدام[7]،  جیمز هرینگتون[8]،  جان میلتون[9]، دیوید هیوم [10]و بسیاری دیگر تأثیر گذاشت.  به طور کلی می توان گفت که در سیاست، مدرنیته با مفاهیمی چون دموکراسی، انضباط اجتماعی و توسعه و نوسازی معرفی می شود.

1-3سه موج مدرنیته در جهان عرب

مدرنیسم در خاورمیانه با سه جریان اصلی فکری مطابقت دارد که در آن تمایل به تغییر در میان متفکران ، فعالان و هنرمندان آشکار است. اولین حرکت ها به سمت اصلاحات از قرن نوزدهم آغاز شد و با ورود قانون اساسی و پارلمان به پادشاهی های ایران، عرب و عثمانی به اوج خود رسید. جریان دوم مدرنیسم مربوط به چیزی بود که می توان آن را “بومی گرایی[11]” نامید. در این دوره، روشنفکران خاورمیانه ای به دنبال منابع بومی پیشرفت و موفقیت بودند، برخلاف دوره اول، که شیفته غرب بود. در جریان روشنفکری سوم ، میل شدید به توسعه راه را برای ارزشهای لیبرال تر باز می کند، و باعث ایجاد تغییرات اساسی در حوزه سیاسی می شود. در این دوره، دانشگاهیان سعی می کنند جوامع خود را با ابزارهای انتقادی مدرنی که از رشته های غربی گرفته اند ، تجزیه و تحلیل کنند. در حالی که مدرنیسم زیبایی شناسی در این سه دوره شکوفا شده است ، اما تجربه فکری مدرنیته با مشکلاتی روبرو شده است. رو به رو شدن با مدرنیته، ریتم سریع حوادث در 100 سال گذشته و حضور استعماری غرب ، خاورمیانه از نظر سیاسی بی ثبات را پیچیده کرده و انتقال به مدرنیته را مسیری خشن کرده است که نیاز به بررسی و تدقیق بیشتر دارد که در ذیل بدان می پردازیم.

1-1-3موج اول و آشنایی اعراب با مدرنیته

دوره اول با مشروطیت ، پارلمانتاریسم، تحول ادبی و فراخوانی برای تغییر شکل شیوه های سنتی تفکر و زندگی مشخص می شود. نخستین تلاش های متفکران، فعالان و هنرمندان خاورمیانه برای ایجاد تحول از اواسط تا اواخر قرن نوزدهم انجام شد. در این مدت، روشنفکران عرب، عثمانی و فارس با حضور در جهان خارج ، از اروپا دیدن می کردند ، ادبیات غرب را ترجمه می کردند و پیشرفتهای علمی و فناوری غربی را می شناختند. بسیاری شروع به پرسیدن در مورد دلایل موفقیت غرب و توسعه نیافتگی کشورهای خود کردند. این دوره از مشروطیت است که روشنفکران در مصر، ایران و ترکیه / امپراتوری عثمانی ، به ارزشهای غربی دموکراسی و روشنگری ، و توسعه علاقمند شدند( Axiarlis, 2016: 4). مشروطیت در مصر، ایران و امپراتوری عثمانی نقطه عطفی بود که منجر به جنبه های مختلف مدرنیزاسیون در دهه های بعدی شد. زمینداران و بازرگانان لیبرال ، فرماندهان نظامی ، روشنفکران تحصیل کرده اروپا ، روزنامه نگاران ، شخصیت های ادبی و فعالان پرولتری همه به ورود مشروطیت به سلطنت های خاورمیانه و اعراب کمک کردند( Hunter, 1998: 14)، اگرچه بعداً آنها با اهداف و برنامه های خود به گروه های جداگانه تقسیم شدند. براین اساس نمی توان گفت که ورود مدرنیته به جوامع عرب بدون تاثیرپذیری از همسایگان خود مانند ایران امکان پذیر بوده باشد و هم اعراب و هم ایرانیان در این دوران در خصوص فهم مدرنیته بریکدیگر تاثیر داشته اند.

می توان مدعی شد که حضور غربی ها در خاورمیانه بود که اراده تغییر در منطقه را برانگیخت. حضور غربی ها در خاورمیانه به دلایل اقتصادی و در نتیجه صنعتی شدن و نیاز به منابع طبیعی آغاز شد و منجر به تسلط فرهنگی و سیاسی غرب در منطقه شد(Ghanoonparvar,  1998: 118 ). غرب از طریق سفرای خود در برخی از کشورهای منطقه، تجار و متفکران علاقمند به فرهنگ شرق، و البته برای مدیریت پروژه های استعماری اروپا در خاورمیانه حضور داشت.اینگونه بود که ارتباط مستقیم با مدرنیته غربی، برخی از رهبران خاورمیانه را به اتخاذ ساختارهای سیاسی-اجتماعی مدرن ترغیب کرد.

روشنفکران خاورمیانه با آگاهی از تحولات غرب ، سعی در تحول در اوضاع فرهنگی ، اجتماعی و سیاسی خود داشتند. یادگیری در مورد علوم جدید و اصلاح ساختارهای سیاسی در بین پیشگامان عرب مورد توجه قرار گرفت.

در طول این دوره ، امپراتوری عثمانی با قرن ها از طریق یک سری اصلاحات بنام تنظیمات[12] (1839) که منجر به اولین دوره مشروطه (1867) شد ، تغییراتی ساختاری و مفهومی را تجربه کرد. در این تغییرات شخصیت های ادبی و روشنفکران تأثیرگذار بودند – به ویژه یک جامعه مخفی به نام “عثمانی جوان” (تاسیس در سال 1865) که با اندیشه اروپایی آشنایی داشتند و مفاهیم و ساختارهای قدیمی را در سیاست و هنر برای تأمین نیازهای جامعه کافی نمی دانستند در این زمان فعالیت های تاثیرگذاری را داشتند. در همان زمان، روشنفکران ایرانی مانند میرزا ملکم خان و فتحعلی آخوندزاده به تاسی از موج مدرنیته، منتقدان صریح سلطنت شدند. در مصر ، در حالی که دانشمندانی مانند عبدالرحمن جبارتی و رفاعه الطحطاوی بنیان های فکری دوران نوزایی عرب را بنا نهادند، محمد علی پاشا مجموعه ای از اصلاحات اقتصادی و فرهنگی را آغاز کرد که بخشی از آن به دلیل ارتباط با غرب و بخشی دیگر به زعم حضور متفکرانی بود که به مفاهیم مدرنیته علاقمند بودند. محمد علی پاشا و جانشینان وی می خواستند یک دولت مدرن مطابق با مدل اروپایی ایجاد کنند و برای این کار ارتش، بوروکراسی، فرهنگ، جامعه و سیاست مصر باید مدرنیزه می شد. در اوایل قرن نوزدهم، محمد علی پاشا اولین گروه دانشجویی مصری را به اروپا فرستاد ، تصمیمی که تقریباً همزمان در ایران اتخاذ شد.

ادبیات با نوسازی اجتماعی و خوانش سیاسی مدرنیته در خاورمیانه قرن نوزدهم ارتباط تنگاتنگی داشت. بیشتر چهره های تأثیرگذار در ساختارهای سیاسی و اجتماعی مدرن نیز به فکر انقلابی در قالب های سنتی ریشه دار ادبیات بودند. امیر کبیر ، صدر اعظم ایران (51-1848) ، که برخی او را یکی از مدرنیست های برجسته ایران می دانند ، شعر متعارف فارسی را “مخرب” پیشرفت “و” نوسازی “در جامعه ایران می دانست، که به اعتقاد او نیاز مبرم به تغییر داشت “چهره های ادبی عرب در خاورمیانه شروع به اتخاذ اشکال و ساختارهای جدیدی کردند که در ادبیات غرب می دیدند. ژانرهای جدیدی در جوامع عرب مانند رمان و درام برای اولین بار ظهور کرد و سنت دیرینه شعر، که بیش از 14 قرن مرسومات خود را حفظ کرده بود، با مضامین و موضوعات جدیدی روبرو شد، و جای اشعار عرفانی را اشعار سیاسی-اجتماعی گرفت و نگرش روشنفکران عرب نسبت به جهانی که در آن زندگی می کردند تغییراتی اساسی پیدا کرد (Ghanoonparvar,  1998: 120 ).

از آنجا که تلاش برای شکستن یخ عظیم سنت و عدم آگاهی اجتماعی و سیاسی در این دوره از اولین موارد در نوع خود است، اعراب به جای دستیابی به موفقیت های اساسی و معنی دار، موفق به خراش سطح شدند. ترجمه آثار فلسفی غربی، به عنوان مثال، یکی از راههای گسترش افق متفکران خاورمیانه بود. اولین متن فلسفی که به فارسی ترجمه شد، گفتمان دكارت در مورد روش در سال 1900 با حمایت آرتور دو گوبینو بود که بعد اعراب، آن را ترجمه کردند. مشروطه خواهان اعراب پس از تجدید حیات فرهنگی خود (النهضه) مسحور ساختارهای سطح زندگی و جامعه غربی شدند و اصطلاحات و فن آوری های سیاسی مدرن را به عنوان اولویت اول خود وارد فرهنگ سیاسی – اجتماعی خود کردند. اما آنها با الگوی دیگری(سنت) به دنیای مدرن نگاه می کردند که در طول قرن ها از سنت های انتقادی و تحلیلی دور شده بود. در نتیجه ، نمی توانست مسیر موضوع مدرن غربی را در زیرسوال بردن جهان دنبال کند، و این باعث می شود که آنها نتوانند در شکل گیری گفتارهای تحلیلی و انتقادی در علوم طبیعی ، علوم اجتماعی، علوم انسانی و قاعدتا علوم سیاسی موثر باشند.

3-1-2 موج دوم و برقراری ارتباط پیشگامان عرب با مدرنیته

ویژگی اصلی مرحله دوم نوسازی فکری اعراب در خاورمیانه تأکید بر منابع فکری و توسعه داخلی تحت تأثیر چپ بود، زمانی که اراده تغییر از طریق ذات گرایی آشکار می شد. این دوره پس از جنگ جهانی دوم به اوج خود رسید و به تدریج سرعت خود را در دهه های آخر قرن بیستم از دست داد. همانطور که بروجردی (1996) متذکر می شود، در این مدت استعمار غربی با بومی گرایی در سراسر جهان سوم روبرو شد. در این دوره نوعی تقابل با فرهنگ غرب و مدرنیته به وجود آمد و بومی گرایان در برابر سه سرمایه ملی گرایی، مارکسیسم و ​​اسلام نسبت به سرمایه داری واکنش نشان دادند. در این دوره ، گروهها و سازمانهای افراط گرا با ترکیبات مختلف ارزشهای مذهبی ، ملی گرایانه و چپ وجود داشتند( Boroujerdi,1996).

در حالی که روشنفکران ساده انگار به اتکا به ظرفیتهای داخلی برای مدرنیزاسیون اعتقاد داشتند، و برای رسیدن به توسعه کشورهای عربی، منابع مختلفی در ذهن داشتند. برخی، مانند سید قطب ، عضو اصلی اخوان المسلمین مصر در دهه های 1950 و 1960 ، معتقد بودند که مسلمانان می توانند هر آنچه را که در اسلام نیاز دارند پیدا کنند و امپریالیسم اروپا را دلیل اصلی جاهلیت مدرن می دانستند .

ناسیونالیسم یا ملی گرایی در اندیشه مدرن خاورمیانه نیز تأثیرگذار بود. ملی گرایان در کشورهای عربی که خواهان استقلال از امپراتوری عثمانی در اوایل قرن بیستم بودند در این خصوص نقش مهمی داشتند. کشورهایی مانند عراق، سوریه ، عربستان سعودی و مصر با تأکید بر ریشه های عربی خود و رابطه نزدیک بین اسلام و فرهنگ و تاریخ عرب سعی در فاصله گرفتن از عثمانی داشتند. این امر گاه با اسلام گرایان و ملی گرایان که معمولاً در مقابل یکدیگر بودند متحد می شد. علاوه بر این ، تمایلات چپ و لیبرالی در میان اسلام گرایان و ملی گراها وجود داشت.

در حالی که خوانش مدرن اعراب در دوره اول سطحی باقی مانده بود، تلاش های جدید برای درگیر کردن مدرنیسم در خاورمیانه پس از جنگ جهانی دوم آغاز شد. هنرمندان و ادبای این دوره صرفاً هنرمند نبودند، بلکه روشنفکران آوانگاردی بودند که خود را مفسران اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی می دیدند و نقشی کاملاً اساسی در مدرن سازی هنری و سیاسی-اجتماعی داشتند که به درک و خوانش سیاسی مدرنیته در بین اعراب کمک کرد. روشنفکران هنرمند این دوره نیز موفق به خلق هنری جدی مدرنیستی شدند(Gelvin, 2004: 15 ).

تجربه نوگرایی با شعر عربی با چهره هایی مانند بدر شاکر السیاب[13] آغاز شد، که در اوج آن شاعر مدرنیست سوریه ، آدونیس[14] بود، و نقیب محفوظ[15] مصری به همراه توفیق الحکیم از اولین نویسندگان عرب در تلاش برای آزمون در ژانرهای جدید رمان و نمایش در شکل مدرن بودند. همچنین محمود درویش به شعر مدرن عربی ابعاد اجتماعی و سیاسی شدیدی بخشید و فعالیت ادبی خود را به درگیری های اسرائیل و فلسطین اختصاص داد.

در این دوره اگرچه روشنفکران عرب، ایرانی و ترک هنوز با اصول فلسفی و خوانش سیاسی مدرنیته روبرو نشده بودند، اما می توانستند در سطح هنر و تخیل ادبی با آثار اروپایی آن ارتباط برقرار کنند. اگر نسل اول مدرنیست های خاورمیانه این ژانرهای جدید را همراه با اصلاحات سیاسی – اجتماعی خود وارد می کردند، هنرمندان مدرنیست دوره دوم با درگیری جدی با جنبه های ادبی و هنری آن درک انتقادی عمیق تری از وضعیت جدید را شکل می دادند. به علاوه ، جنبشها و سازمانهای چپ تبدیل به مراكزی برای گفتگو و ترویج آثار مدرن ادبی شدند و به نوبه خود تصور فكری این نویسندگان را تثبیت كردند.

3-1-3موج سوم و تلاش برای تثبیت مدرنیته

حل و فصل تدریجی انگیزه انقلابی در دهه های پایانی قرن بیستم و عدم موفقیت برنامه های ملی گرایانه و اسلام گرای عرب آغاز دوره سوم در روند مدرنیته فکری خاورمیانه است. مشخصه این دوره که هنوز ادامه دارد، تلاش برای درگیری انتقادی عمیق تر در سطح فکری و تغییر در حوزه سیاسی-اجتماعی به دلیل ظهور نظم جدید جهانی است. با این حال ، مانند دو دوره گذشته ، مشکلات اساسی در راه نوسازی خاورمیانه وجود دارد.

مطابق با جنبش های جهانی، در این دوره ، توسعه برای بسیاری از رهبران سیاسی و اجتماعی خاورمیانه به یک کلید واژه تبدیل می شود. این رهبران با تمایل به چپ، اصرار برای پیوستن به جامعه جهانی در توسعه اقتصادی را درک می کنند. این امر به ناچار با چرخش به سمت راست سیاسی همراه است و برخی از جنبش های ایدئولوژیک دوره دوم مسیر پیشرفت خود را در رابطه با غرب می دانند. پشتوانه فکری این گرایش ها ، چهره هایی با ترکیبی از گرایش های ملی و غربی بوده است. نمونه ای این برخورد چپی، را می توان در جمال عبدالناصر[16] رئیس جمهوری مصر دید، هنگامی که تصمیم گرفت با اسرائیل مذاکره کند و از طریق یک برنامه اقتصادی به نام گشودگی [17]، درهای سرمایه گذاری خصوصی را باز کند.

در این دوره ، تحلیل انتقادی روشنفکران از اوضاع فرهنگی، اجتماعی و سیاسی آنها قبل از فعالیت آنها، پدیده ای کاملاً جدید در خاورمیانه بوده است. اگرچه خصوصیات نهادینه شده دوران توسعه، روشنفکران را به آکادمیسین تبدیل می کند ، اما دامنه تفکر مدرن در این دوره گسترش می یابد. در حالی که روشنفکران دوره دوم بیشتر به فکر مارکسیست و ضد استعمار بودند ، دانشگاهیان این دوره متاخر به زمینه های متنوعی از جمله جامعه شناسی ، علوم سیاسی ، فلسفه و تاریخ توجه کرده اند. این امر به ویژه تحت تأثیر تأسیس دپارتمانهای مدرن دانشگاهی با توجه به الگوی دانشگاههای غربی بود. این موج آخر روشنفکران مسیر تحول را در تحلیل جوامع خود از طریق رشته های انتقادی مدرن و اتخاذ دیدگاه تاریخی نسبت به مسائل معاصر خود می بینند. در جهان عرب ، امثال محمد عابد الجابری و محمد ارکون (مغرب) ، صدیق جلال العظم (سوریه) ، نصر ابوزید (مصر) و هشام شعرابی (فلسطین) از جمله کسانی هستند که موقعیت های تاریخی ، اجتماعی و سیاسی ، با استفاده از ابزارهای وام گرفته شده از فلاسفه غربی ، جامعه شناسان چپ ، یا متفکران پست مدرن را با خوانشی عربی درونی کردند.

با این وجود ، با وجود حدود 100 سال تفکر مدرن ، روندهای فکری دوره سوم هنوز به رشد کامل نرسیده اند. شرابی معتقد است که رویکردهای انتقادی مدرن ، علی رغم تعامل با مسائل اساسی ، هنوز به سطح خلاقیت نرسیده اند و جهان عرب هنوز در انتظار فیلسوف ، جامعه شناس یا نظریه پرداز مدرن “واقعی” خود است درواقع در حالی که هنرمندان و نویسندگان مدرنیست نقش مهمی در شکل گیری خودآگاهی تاریخی اعراب داشته اند ، تلاش در تئوری انتقادی و تحلیل های اجتماعی و سیاسی دانشگاهی همان سرعت و قدرت را حفظ نکرده است. به طور کلی ، تفکر انتقادی در خاورمیانه هنوز در مراحل ابتدایی است و باید راه طولانی را طی کند ، خصوصاً به دلیل پیچیدگی های تاریخ آشفته منطقه که با آن روبروست(Sharabi, 1998 ).

در حالی که مدرنیته اروپا به دست بخشهای قدرتمند و غالب سیاسی جامعه توسعه یافت ، روشنفکران تلاش برای مدرنیته عربی را بر عهده گرفتند. این روشنفکران با حمله ناپلئون به مصر در اواخر قرن هجدهم ، علل پیشرفت و برتری غرب و آنچه که باعث عقب ماندگی جهان عرب شده است را در نظر گرفتند و در نتیجه مستعد استعمار شدند. این مواجهه ی اعراب با غرب موجب دوپاره شدن دو گروه از یکدیگر شد: روشنفکرانی که میراث عثمانی را رد می کردند ، در حالی که هنوز با ویژگیهای فرهنگی خود جوامع خود ارتباط داشتند، سنت فکری را که “برتری غربی” ایجاد کرده بود ، پذیرفتند. در مقابل، کسانی که به اندیشه دینی سنتی پایبند بودند، بر بازگشت به “ریشه های اسلامی[18]” خود اصرار ورزیدند و ادعا کردند که جامعه عرب دقیقاً به دلیل دور شدن از این ریشه ها شکست خورده است( Taghavi, 2005). بنابراین آنها با راه اندازی پروژه احیای مذهبی به افکار بیگانه یا اندیشه وارداتی[19] عکس العمل نشان دادند. از این رو ، نه طرفداران الگوی اروپایی و نه طرفداران احیای اسلامی نتوانستند پروژه های خود را تا پایان ببینند و به وعده های خود عمل کنند و مدرنیته کماکان بین این دو گروه ناقص باقی مانده است.

پروژه مدرنیته عرب از همان ابتدا دچار بحران بود. آن دسته از روشنفکرانی که الگوی اروپایی را پذیرفتند ، هرگز از شرایط مناسب اجتماعی – فرهنگی برای پروژه خود برخوردار نبودند. کسانی که تلاش کردند از مرجعیت سنت دفاع کنند ، وضعیت بهتری نداشتند. گذشته ای که آنها امیدوار بودند بتوانند دوباره به کار گیرند ، نمی توانست بازگردد ، زیرا نیازهای جامعه آنها تغییر کرده بود. سنت گرایان خود را در چرخه معیوبی گرفتار کردند: آنها نه می توانستند این سنت و نگرش دینی قدیمی را ادامه دهند و نه توان این را داشته اند تا بین سنت و مدرنیته راهی جدید را بیافرینند تا برای گفتگو با عصر مدرن و پاسخگویی به سوالات جدید مجهز باشد. البته در این میان کشورهای عربی ای چون قطر، امارات، عمان و مصر برخی از مولفه های مدرنیته را در کشورهای خود درونی کردند از احترام به حقوق زنان گرفته تا برابری زن و مرد در ورود به دانشگاه و مشاغل نمودِ این خوانش سیاسی عرب در دهه های اخیر بوده است که البته نمونه ی دیگر این نگرش را در اعتراضات کشورهای عربی در سال 2010 نسبت به حاکمیت خود در کشورهایی چون مصر، تونس، یمن، لیبی و سوریه می توان مشاهده کرد. موج این انقلاب ها اساسا با ابزار مدرن گسترش یافت که یکی از مهم ترین ابزار در این بازده زمانی، شبکه های اجتماعی ای مانند فیس بوک و اینستاگرام بوده است که جمعیت جوانان و معترضان را به یکدیگر پیوند می داد. از طرفی دیگر مطالبات جمعیتی که در کشورهای مختلف آمده بودند دارای اشتراکاتی بود که همه از مفاهیم مدرنیته در موج اول، دوم و نهایتا سومی که در این مقاله آوردیم نشات می گرفت یکی از مهمترین مفاهیمی که در این زمان مطرح شد گسترش آزادی‌های مدنی و دموکراسی بود که در تمام اعتراضات مورد توجه معترضان قرار گرفت. البته مفاهیمی چون اقتصاد لیبرال نیز در این اعتراضات مطرح شد و آزادی و برابری زنان، تاکید بر حقوق بشر و … نیز مورد توجه قرار گرفت. براین اساس می توان گفت که با توجه به سه موجی که در خصوص خوانش سیاسی عرب و مدرنیته آوردیم شاکله ی مدرنیته اگرچه در جوامع عرب مورد توجه قرار گرفته است اما کماکان این جوامع دل در گرو سنت دارند..

نتیجه گیری

تجربه مدرنیته در خاورمیانه و در میان کشورهای عرب – چه از نظر ساختاری و چه از نظر مفهومی – پیچیده و منبع سردرگمی است. خاورمیانه در دوره ای با اروپا به مدرنیته اروپا برخورد کرد که اروپا از دوره رنسانس راهی تکاملی را طی کرده بود. در قرن نوزدهم ، غرب روشنگری را تجربه کرده بود و حتی با کار اندیشمندانی مانند فردریش نیچه آن را نقد کرده بود ارتباط گرفته بود. از طرف دیگر، خاورمیانه در حالی به تجربه توسعه یافته مدرنیته تبدیل شد که ملت های آن هنوز با مسائلی مانند بی سوادی ، دیکتاتوری و توسعه نیافتگی دست و پنجه نرم می کردند. این اختلاف باعث شده است که جوامع عرب به مدرنیته بسیار پیچیده و مشکل ساز شود.

تجربه پیچیده خاورمیانه از مدرنیته را می توان در سه مشکل اصلی جستجو کرد. اولین حالت فراموشی و قطع ارتباط با تاریخ خود است. خاورمیانه وارث برخی تمدن های بزرگ گذشته (بین النهرین ، امپراتوری بیزانس ، ایران و مصر) و زادگاه ادیان ابراهیمی است. تمدن اسلامی در عصر طلایی خود، بین قرن هشتم و دوازدهم ، شاهد ظهور دانشمندان بزرگی مانند فارابی ، البیرونی ، الحازن ، ابن سینا ، آروروس و ابن عربی بود. با وجود چنین پیشینه باشکوهی در زمان قرون وسطی اروپا ، جوامع عرب، قرن ها پس از رنسانس غربی را در یک رکود فکری سپری کرد.

با توجه به سه موجی که آوردیم می توانیم اینگونه نتیجه بگیریم که جوامع عرب در هنگام انحطاط با دنیای مدرن روبرو شد، و با ورود مدرنیته به جوامع خود با چالش های زیادی مواجه شد. چه اینکه در موج اول که مواجهه ی اعراب با مدرنیته بود منابع فکری متفکران خاورمیانه با قرون چهاردهم تا نوزدهم پویایی خود را از دست داده بودند. روحانیون بر حوزه های فرهنگی و فکری تسلط داشتند و آنها معمولاً به مدرنیته مشکوک بودند ، گرچه عقاید آنها در این زمینه متفاوت بود. در حالی که برخی از اصلاح طلبان دوره اول مانند طهطاوی و آیت الله نائینی شخصیت های مذهبی بودند ، بعداً ، گروه های مذهبی – اعم از اسلام گرایان رادیکال (سید قطب ، جهادی ها) یا اعتدال لیبرالیسم اسلامی و مدرنیسم نسبت به مدرنیته محافظه کارتر شد. گرچه روندهای فکری مدرنیته در کشورهای عربی از مدت ها قبل مسیر خود را آغاز کرده اند، اما تاریخ پرحادثه منطقه و وضعیت آشفته جوامع عرب باعث انحراف در این مسیرها شده است و تجربه ای کاملاً متفاوت از مدرنیته را از اروپا ایجاد می کند. پیشینه فکری خاورمیانه نیز در این انحرافات نقش داشته است، اما نیروهای سیاسی، به ویژه سرعت سریع وقایع و پروژه های استعماری اروپا ، علل اصلی هستند. در این بین آنچه در این مقاله مورد توجه قرار گرفت نحوه مواجه اعراب با مدرنیته و خوانش سیاسی آنان بود که به نظر می رسد هنوز ناتمام مانده است و نیازمند تحقیق و بررسی بیشتر است چه اینکه پلی میان سنت و مدرنیته در این جوامعه کمتر مشاهده می شود.

منابع :

صفی، لوای(1380) چالش مدرنیته: جهان عرب در جستجوی اصالت، مترجم: سیداحمد موثقی، نشر دادگستر.

Alshaer, Atef(2016) Poetry and Politics in the Modern Arab World, London , Hurst Publishers

Axiarlis, E. (2014) Political Islam and the Secular State in Turkey. Democracy, Reform and the Justice and Development Party, London: I.B. Tauris.

Berman, Marshall. (2010). All That Is Solid Melts Into Air: The Experience of Modernity. London and Brooklyn: Verso. ISBN 978-1-84467-644-6

Boroujerdi, M. (1996) Iranian Intellectuals and the West: The Tormented Triumph of Nativism, Syracuse, NY: Syracuse University Press.

Giddens, Anthony. (1998). Conversations with Anthony Giddens: Making Sense of Modernity. Stanford, Calif.: Stanford University Press. ISBN 0-8047-3568-9 (cloth) ISBN 0-8047-3569-7 (pbk).

Gelvin, James(2004) Modernity and its Discontents: On the Durability of Nationalism in the Arab Middle East, Nations and Nationalism, Volume5, Issue1

Ghanoonparvar, M.R. (1998) “Recasting Persian Poetry: Scenarios of Poetic Modernity in Iran by A. Karimi-Hakkak”, Journal of the American Oriental Society, 118.2: 291–2.

Hunter, F. (1998) ‘Egypt under the successors of Muhammad Ali’, in M.W. Daly (ed.) The Cambridge History of Egypt, vol. 2, Cambridge: Cambridge University Press.

Sharabi, H. (1988) Neopatriarchy: A Theory of Distorted Change in Arab Society, New York: Oxford University Press.

Taghavi, S.M.A. (2005) The Flourishing of Islamic Reformism in Iran: Political Islamic Groups in Iran (1941–61), London: Routledge.

[1] Modernity and its Discontents: On the Durability of Nationalism in the Arab Middle East

[2] Poetry and Politics in the Modern Arab World

[3] individualism

[4] capitalism

[5] urbanization

[6] Francis Bacon

[7] Marchamont Needham

[8] James Harrington

[9] John Milton

[10] David Hume

[11] nativism

[12] Tanzimât

[13] Badr Shakir al-Sayyab

[14] Adunis

[15] Naguib Mahfouz

[16] Gamal Abdel Nasser

[17] Infitah

[18] Islamic roots

[19] “foreign” or “imported thought”

5/5 - (1 صوت واحد)

المركز الديمقراطى العربى

المركز الديمقراطي العربي مؤسسة مستقلة تعمل فى اطار البحث العلمى والتحليلى فى القضايا الاستراتيجية والسياسية والاقتصادية، ويهدف بشكل اساسى الى دراسة القضايا العربية وانماط التفاعل بين الدول العربية حكومات وشعوبا ومنظمات غير حكومية.

مقالات ذات صلة

اترك تعليقاً

لن يتم نشر عنوان بريدك الإلكتروني. الحقول الإلزامية مشار إليها بـ *

زر الذهاب إلى الأعلى